|
آسوده بخواب برادر!
حالا دیگر با رشادت و شهامت و شهادت مثال زدنی ات آرامش را نه به خانه محقرت به خانه هر ایرانی ارمغان آوردی. ایران و ایرانی حالا دیگر با سرود نام تو پرچم افتخار و شرف به احتراز در می آورند چرا که تو را تازه به دست آورده اند در میدان غیرت و شجاعت و ایثار و پایمردی با سرخی لاله گون خون های ریخته شده ات بر خاک سرزمینت
محمد جان!
ای کاش تو را سالها پیش می شناختم آن روز که باهم پا به حوزه علمیه گذاشتیم. اما تو راه و روش دیگری برگزیدی برای سربازی حضرت ولی عصر. ما درس می خواندیم و تو هم اما پایگاه مسجد هر شب محملی بود آسمانی برای مرور دروس مکتب شهادت و ایثار. مسجد مطلب خان و نمایشگاه شهداء شده بود سرزمین معراج تو...چه شور و حالی داشتی وقتی قرار می شد برای شهداء خیمه ای بر افراشته می شد چه اشک و ناله های داشتی وقتی ایام فاطمیه ای می شد با لباس خاکی بسیجی برای مادرت حضرت زهراء جان فشانی می کردی.
شاید فاطمه و ریحانه کوچکت را نزد ما امانت گذاشتی برای زنده ماندن یاد و نام مظلومه عالم حضرت زهراء
وقتی چشم در چشم طفلان خردسالت می دوزم یاد دردها و رنجهایت برای بزرگ شدن دو دردانه ات بی تابم می کند. ای کاش بودی باز هم برایشان لالایی شبانه می خواندی